آیا قرآن مخصوص اعراب زمان رسول خدا(ص) است ؟

آیا قرآن مخصوص اعراب زمان رسول خدا(ص) است یا شامل تمام دوران مى شود؟

قرآن و آیین پیامبر اسلام(ص) جهانی است و به قوم و منطقه خاصى اختصاص ندارد.

بهترین سند این سخن، قرآن کریم است که فرمود: «و ما أرسلناک الاّ کافةً للناس بشیراً و نذیراً؛ ما تو را بشارت دهنده و ترساننده، براى عموم مردم فرستادیم».[1] نیز فرمود: «و ما أرسلناک الا رحمةً للعالمین؛ ما تو را جز براى رحمت جهانیان نفرستادیم».[۲]

از این رو مى بینیم قرآن در دعوت هاى خود از لفظ «الناس» بهره گرفته و مى گوید: «یا أیّها النّاس قدجائکم الرّسول بالحقّ من ربّکم فآمنوا خیراً لکم؛ اى مردم، رسولى از جانب پروردگار شما به حق نزد شما آمده است. پس به او ایمان بیاورید که براى شما بهتر است».[۳]

البته رسول گرامى اسلام(ص) زمانى که دعوت خویش را ‌آغاز کرد، به طور طبیعى انذار خود را در مرحله نخست، متوجه قوم خود فرمود تا جمعیتى را که پیش از او براى آنان بیم دهنده اى نیامده بود، انذار کند: «بل هو الحق لتنذر قوماً ما أتاهم من نذیرٍ من قبلک؛اما این سخن حقى است از سوى پروردگارت تا گروهى را انذار کنى که پیش از تو انذار کننده اى براى آنان نیامده است».[۴] این به معناى آن نبود که قلمرو رسالت وی،‌ محدود به ارشاد گروهى خاص است. بدین جهت گاه مى بینیم که قرآن در عین این که جمعیت خاصى را مورد دعوت قرار مى دهد،‌ بلافاصله آن را براى همة کسانى که دعوت او مى تواند به آنان برسد،‌ حجت مى شمرد و مى فرماید: «و أوحى إلیّ هذاالقرآن لانذرکم به و من بلغ؛ این قرآن بر من وحى شده تا به آن، شما و همة کسانى را که این پیام به آنان مى رسد،‌ انذار کنم».[۵]

بدیهی است که پیامبران در درجه نخست بایستى قوم خود را به آیین خویش دعوت کنند، خواه دعوت آنان جهانى باشد، خواه منطقه ای.
قرآن در این مورد یادآور مى شود که «
هیچ پیامبرى را جز به زبان قوم خویش نفرستادیم
».[۶]

ارسال رسول به زبان قوم خویش هرگز به معنى انحصار دعوت به آن گروه نیست،‌ همان گونه که قرآن به زبان عربى است و خود را جهانى معرفى مى نماید.

امام علی(ع) در مورد قرآن مى فرماید: «فالقرآن آمرٍ زاجرٍ، و صامتٍ ناطقٍ، حجة الله على خلقه، اخذ علیه میثاقهم، وارتهن علیهم انفسهم ...؛ قرآن فرمان دهنده اى است بازدارنده؛ ساکتى است گویا و حجت خداوند است بر مخلوقاتش. خداوند پیمان عمل به قرآن را از بندگان گرفته و آنان را در گرو دستورهاى آن قرار داده، نورانیت آن را تمام،‌و دینش را با آن کامل ساخته است».[۷]

از حضرت صادق(ع) سؤال شد: چگونه است که هر چه قرآن نشر و تدریس مى شود، چیزى جز تازگى نمى افزاید؟ حضرت جواب داد: «علتش این است که خداوند قرآن را براى زمان خاص و قوم و مردم خاص قرار نداد، بدین خاطر است که قرآن در هر زمانی، جدید و براى هر قومى تا روز قیامت تازه است».[۸]

پس قرآن و حدیث، قرآن را کتاب زندگى بشریت تا قیامت معرفى نموده اند،‌از این رو مسلمانان دین اسلام را دین خاتم و کتاب آسمانى آن را برنامة‌ سعادت براى همة بشریت در هر زمان و مکان مى دانند.

پاورقی
۱
-سبا (34) آیة 28.

[۲] انبیاء (21) آیة 107.

[۳] نساء (4) آیة 170.

[۴] سجده (32) آیة ‌3.

[۵] انعام (16) آیة‌ 19.

[۶] ابراهیم (14) آیة‌4.

[۷] نهج البلاغه (فیض الاسلام) ص 592، خطبة 182.

[۸] بحارالانوار، ج 89، ‌ص 15، حدیث 8.

آیا علم غیب منحصر به خدا و پیامبر است؟ توضیح دهید

 در این جهت تردید نیست که خداوند متعال به تمام جهان هستى احاطه دارد. غیب و شهود نسبت به او یکسان است. این زمان و آن زمان، این مکان و آن مکان ندارد، چون وجودش غیر محدود و برتر از زمان و مکان است و چیزى از او غایب نیست. همان طور که به جهان شهود احاطه دارد، به جهان غیب نیز احاطه دارد. امّا باید دید آیا غیر از خدا کسى مى تواند علم به غیب پیدا کند؟ آیا تنها خدا است که به جهان غیب احاطه دارد یا بشر هم مى تواند با آن جهان نادیدنى تماس بگیرد؟
بعضى گفته‏اند: علم به غیب مخصوص خدا است و از دیگرى حتى پیامبران ساخته نیست و دلیل آنان آیه «و عنده مفاتح الغیب لا یعلمها الاّ هو».(1) و نظائر آن است.
این مطلب را قبول مى کنیم که غیب مطلق و بالذات از مختصّات خدا است. او است که وجودش غیر محدود است و چیزى از او غایب نیست و بالذات بر جهان غیب احاطه دارد و در علومش احتیاجى به غیر ندارد. پیامبران گرچه از دیگران کامل ترند، لیکن به هر حال وجودشان محدود به زمان و مکان است.
بنابراین پیامبران به غیب مطلق دسترسى ندارند، لیکن چنان نیست که ارتباط با جهان غیب به طور کلّى براى بشر محال باشد، بلکه خدایى که مالک غیب و شهود است، مى تواند بعض افراد لایق را با آن جهان ارتباط دهد و درى از غیب را برایشان بگشاید و حقایقى را بر آینه صاف وجودشان افاضه و اشراق کند. قرآن کریم نه تنها این گونه علم غیب را از پیغمبران نفى نکرده، بلکه اثبات کرده است: «عالم الغیب فلا یظهر على غیبه أحداً إلاّ من ارتضى من رسول فانّه یسلک من بین یدیه و من خلفه رصداً؛(2) داناى غیب خدا است. پس هیچ کس را از غیب خویش مطلع نخواهد کرد مگر فرد برگزیده را مانند پمیر در جلو رو و پشت سرش نگهبان‏ها مى آورد».
چنان که ملاحظه مى فرمایید در آیه مذکور مى فرماید خدا عالم به غیب است و هیچ کس را بر غیبش مطلع نمى‏کند مگر افراد برگزیده مانند رسول را، معلوم مى شود رسول استثنا شده است. او مى تواند با تأییدات الهى با جهان غیب مرتبط گردد.
در بعضى از آیات مى فرماید: ما اخبار غیب را در اختیار پیغمبر قرار مى دهیم، مثلاً فرموده: «ذلک من انباء الغیب نوحیه الیک؛(3) این اخبار غیبى است که به تو وحى مى‏کنیم».
از این قبیل آیات استفاده مى شود خداوند متعال پاره‏اى از حقایق و مطالب غیبى را به وسیله وحى بر پیغمبران نازل مى کند. به طور کلّى باید گفت: در این جهت تردید نیست که بر پیغمبران وحى مى شود. وحى عبارت است از یک نوع ارتباط مخصوص و تماس مرموز و خارق العاده به واسطه افاضات پروردگار حکیم. درى از غیب به روى پیغمبر باز مى شود و پرتوى از عالم نورانى بر گوهر تابناک قلب او مى تابد و به وسیله چشم باطن گوشه‏اى از جهان را مشاهده مى کند. ناگفته نماند که گرچه پیغمبران مى توانند با جهان غیب تماس بگیرند، ولى به غیب مطلق و نامحدود دسترسى ندارند و بیش از ظرفیت محدودى وجودى خودشان نمى‏توانند از آن عالم نامحدود استفاده کنند. به علاوه در این مقدار از علم غیب هم استقلال ندارند و علومشان بالذات نیست، بلکه به تأییدات و افاضات پروردگار جهان نیازمندند.
غیر از انبیاء، امامان و اولیاى خدا نیز به وسیله الهامات الهى از غیب بهره‏مند مى شوند و لیکن الهام آنان از سنخ وحى نیست. حقایقى ازجهان غیب در قلبش القا مى شود و روز به روز بلکه ساعت به ساعت بر علمش اضافه مى شود. امام باقر(ع) مى فرماید: «مقدار علم پیامبر(ص) را از حضرت على(ع) سؤال کردند. فرمود: پیامبر(ص) علم جمیع پیامبران را مى دانست واز حوادث گذشته و آینده اطلاع داشت. به خدایى که جانم در دست او است سوگند! من همه علوم پیامبر را مى دانم و از گذشته و آینده تا قیامت اطلاع دارم».(4)
امام صادق(ع) فرمود: «به خدا سوگند! من از موجودات آسمان و زمین و بهشت و دوزخ اطلاع دارم. حوادث گذشته و آینده را مى دانم و همه این‏ها را از کتاب خدا فهمیده‏ام».(5)
ابوبکر حضرمى مى گوید: حضرت صادق(ع) فرمود: اى ابابکر! چیزى از شهر شما بر من مخفى نیست.(6)
نمونه هایى از اخبار غیبى امیرالمؤمنین(ع) و دیگر ائمه(ع) در کتاب‏هاى معتبر و در زیارات آمده است که ذکر یک یک آن‏ها از حوصله این مقاله بیرون است.(7)
پى نوشت‏ها:
1. انعام (6) آیه 59.
2. جن (72) آیه .
3. آل عمران (3) آیه 44.
4. بحارالانوار، ج 26، ص 110.
5. همان، ص 111.
6. همان، ص 136.
7. ابراهیم امینى، بررسى مسائل کلّى امامت، ص 284، با تلخیص.

تشابه و اِحکام در قرآن در چه معانى و مفاهیمى به کار رفته است ؟

 تشابه و اِحکام در قرآن در چه معانى و مفاهیمى به کار رفته است ؟ در استشهاد بر معانى , آیات مربوطه را مرقوم دارید.
 دربارهء <تشابه و اِحکام > آیات قرآنى سه قول است :
1 عده اى قائلند که آیات قرآنى همه اش محکم است و هیچ آیه متشابهى در قرآن نیست . دلیلشان آیهء دو ازسورهء هود است : <کتابٌ اُحْکِمت آیاته ; این قرآن , کتابى است که آیات آن محکم و استوار است >.
2 برخى معتقدند که همهء آیات قرآن متشابهند. اینان استشهاد مى کنند به آیهء 23سورهء زمر که مى فرماید: <اللّه انزل احسن الحدیث کتابً متشابهاً>.
3 گروه سوم مى گویند که آیات قرآن دو گونه اند: یک دسته آیات محکمات و دستهء دیگر, متشابهات مى باشند.این دسته استشهاد مى کنند به آیهء هفت از آل عمران :
<هو الّذى انزل علیک الکتاب منه آیاتٌ محکماتٌ هنّ ام الکتاب و اُخَرُ متشابهات فامّا الّذین ...;() او کسى است که (پـاورقى 1.آل عمران (3 آیهء 7
این کتاب جآسمانى ج را بر تو نازل کرد. قسمتى از آن , آیات <محکم > جصریح و روشن ج است که اساس این کتاب مى باشد, ج وهرگونه پیچیدگى در آیات دیگر, با مراجعه به این دسته آیات , برطرف مى گرددج و قسمتى از آن , <متشابه > است آیاجآیاتى که به خاطر بالا بودن سطح مطلب و جهات دیگر, در نگاه اوّل , احتمالات مختلفى در آن مى رود, ولى با توجه به آیات محکم , تفسیرآن ها آشکار مى گرددج اما آن ها که در قلوبشان انحراف است , به دنبال متشابهات اند, تا فتنه انگیزى کنندجو مردم را گمراه سازندج , و تفسیر جنادرستى ج براى آن مى طلبند. در حالى که تفسیر آن ها را, جز خدا و راسخان در علم , نمى دانند. آن ها جکه به دنبال فهم و درک اسرار همهء آیات قرآن در پرتو علم و دانش الهى هستندج مى گویند: ما به همهء آن ایمان آوردیم . همه از طرف پروردگار ما است و جز صاحبان عقل , متذکر نمى شوند جو این حقیقت را درک نمى کنندج >.
منظور از آیات محکم و متشابه چیست ؟
واژهء محکم در اصل از <اِحْکام > به معنى ممنوع ساختن گرفته شده است . به همین دلیل به موجدات پایدار واستوار, محکم مى گویند زیرا عوامل انحرافى را مى زدایند. نیز سخنان روشن و قاطع که هر گونه احتمال را از خوددور مى سازد, محکم مى گویند و دانش را از این جهت حکمت مى گویند که انسان را از بدى ها باز مى دارد.
بنابراین مراد از <آیات محکمات > آیاتى است که مفهوم آن به قدرى روشن است که جاى گفت گوو بحث در آن نیست .
واژهء متشابه در اصل به معنى چیزى است که قسمت هاى مختلف آن شبیه یکدیگرند. به همین جهت به جمله ها وکلماتى که معنى آن ها پیچیده است و گاهى احتمالات مختلف دربارهء آن داده مى شود, متشابه مى گویند.
بنابراین به آیاتى که معانى آن در بَدْو نظر پیچیده است و در آغاز, احتمالات متعددى در آن مى رود. متشابه مى گویند.() اصطلاح محکم و متشابه در مورد حدیث نیز استعمال شده است . حدیث محکم , حدیثى است که در(پـاورقى 1.ناصر مکارم شیرازى و همراهان , تفسیر نمونه , ج 2 ص 432و 433
دلالتش بر مراد, به خاطر روشن بودن , نیازى به قرینه ندارد, ولى متشابه چه در متن و چه در سند در دلالتش برمقصود, نیاز به قرینه و ممیزات رجالیه دارد.()
(پـاورقى 2.زین العابدین قربانى , علم حدیث , ص 123
گرچه دربارهء معناى محکم و متشابه , مفسران اقوال و احتمالات زیادى ذکر کرده اند.
فخر رازى در تفسیر کبیرش , چهار قول , مرحوم طبرسى در مجمع البیان , پنج تفسیر, نویسندهء شیعه چه مى گوید>,() ده قول و مرحوم علامه طباطبایى در المیزان , شانزده قول و بالاخره , البحرالمحیط حدود بیست قول در(پـاورقى 3.سراج انصارى , شیعه چه مى گوید, ص 346
تفسیر آن ذکر کرده اند, ولى مناسبترین قول و تفسیر, همان چیزى است که ذکر شد.
این که در سورهء هود تمام آیات قرآن <محکم > قلمداد شده , به خاطر ارتباط و به هم پیوستگى آیات قرآن است .در سورهء زمر تمام آیات قرآن , متشابه معرفى شده که به این معنا است که همهء آیات قرآن از جهت درستى و صحت وحقیت همانند یکدیگر مى باشند.()
(پـاورقى 4.ناصر مکارم شیرازى و همراهان , تفسیر نمونه , ج 2 ص 434